به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «به سلامتی خانمها» نوشته آنتون چخوف با ترجمه حمیدرضا آتشبرآب و بابک شهاب منتشر شد.
در این کتاب ۱۰۰ داستان و طنز کوتاه ترجمه نشده از چخوف برای اولین بار در برابر خواننده ایرانی قرار میگیرد. چخوف در زمینه کوتاهنویسی بر بسیاری از نویسندگان مقدم است و به زعم عدهای پدر داستان کوتاه به شمار میرود.
در ابتدای این کتاب گاهشماری از زندگی و فعالیت ادبی آنتون چخوف وجود دارد که سالهای ۱۸۴۱ تا ۱۹۰۴ را در برمیگیرد.
در داستانها و داستانکهای این مجموعه به وضوح میتوان جهتگیری سیاسی و اجتماعی چخوف را مشاهده کرد. این نوشتهها سراسر کنایاتی هستند که این نویسنده روس با استفاده از آنها جامعه خود را مورد انتقاد قرار داده است.
مثلا در داستان دختر ییلاقنشین میخوانیم:
« آنها عقیده داشتند که اگر در پشت دیوارهای دبیرستان پدر برونشیتی و برادران خودرای خود را در نظر نگیریم، جهان مملو است از شاعرهای پشمآلود، خوانندههای رنگ پریده، پیرمدرهای کینهتوز، میهنپرستان جان برکف، میلیونرهای فوقالعاده و وکیل مدافعان خوشزبان و بسیار جالب...»
چخوف در این نوشتهها با جسارت تمام از جامعه خود و طرز فکری که در میان عوام مردم شایع است میگوید و در خلال داستانهای این کتاب به روشنی میتوان متوجه طرز فکر غالب میان مردم جامعه چخوف شد.
در داستان «شواهد آماری» مینویسد:
« فیلسوفی آورده است که اگر پستچیها میدانستند چقدر نابخردی و هرزگی و یاوه را در کیفهایشان جابهجا میکنند، با این سرعت نمیدویدند و شاید حتا تقاضای تشویقی هم میکردند. واقعا هم همینطور است. گاهی اوقات پستچیها نفسزنان و شتابان پنج طبقه را درمینوردند تنها برای اینکه چنین جملهای را به دست گیرنده برسانند: کبوترکم!میبوسمت!میشکای تو!...»
در انتهای این داستان طنز چخوف با آماری که از محتوای نامههای ردوبدل شده میان مردم شهر بیان میکند، به طور غیرمستقیم دلمشغولیها و دغدغههای اصلی مردم زمان خودش را نشان میدهد:
«... مضمون نامههای مردم بسته به فصلی که در آن نوشته شدهاند تغییر میکند. در بهار بیشتر نامههای عاشقانه و پزشکی نوشته میشوند؛ در تابستان نامههای مربوط به اداره امور منزل و نامههای پندآمیز همسران، در پاییز نامههای مربوط به ازدواج و قماربازی و در زمستان نامههای اداری و انواع خبرچینیها»
دقیقا در داستانکی که بعد از این نوشته آمده، میتوان سطح پایین و رو به نزول تفکر اجتماعی مردم را در در زمان چخوف مشاهده کرد:
«مهمونی فرا شبمون باید فوق العاده باش... به نظرم چیزی از قلم نیفتاده... سه تا قرقاول، خاویار تازه، خواننده ایتالیاایی، ناقش معروف، میوه جنگلی، دو تا ژنرال... آره همه چیز آمادس؟...»
همچنین داستانی به نام «دفتر شکایات» در این مجموعه وجود دارد که نویسنده در مقام راوی سری به کشوی یک میز ویژه در ایستگاه راهآهن میزند و این دفتر را میخواند:
«شکایتم را از کوچکین میهماندار به خاطر رفتار خشنش با همسرم به مدیرت محترم تسلیم میکنم. همسر من اصلا هم شلوغ نکرده، برعکس میخواسته است که کسی خبردار نشود. از دست مامور پلیس کلیاتوین هم که شانه من را سفت فشار داد شکایت میکنم. منزل من در ملک جناب آندری ایوانویچ است او میداند من چه رفتاری دارم.»
در نامه دیگری از این داستان میخوانیم:
« منتظر حرکت قطار که بودم قیافه رییس ایستگاه را خوب تماشا کردم. هیچ خوشم نیامد. این موضوع ر به ایستگاههای دیگر هم گزارش خواهم کرد.»
در داستان «نظرات خوانندگان روزنامهها و مجلات» به تصویر روشنتری از جامعه چخوف میرسیم. چیزی که این داستانها را بدون تاریخ مصرف میکند نیز همین است جهتگیری بدون واسطه آنتون چخوف در بیان دغدغههای مردم جامعه. این نویسنده شهیر روس با این داستانکها از یک سو مردم اجتماع را به تصویر میکشد و هم به طور غیرمستقیم کاستیها و عوامل بروز چنین رفتارهایی را در خلال این نوشتهها مانند نوری به خواننده میتاباند. در داستان مذکور آمده است:
« اخبار استان اوفیمسکایا را اصلا نخوانید زیرا هیچ اطلاعاتی درباره این استان نصیبتان نخواهد شد.
در مطبوعات ناظر، معلول و سیبری نیز وجود دارند. سرگرمی و اسباببازی هم هست،ما نباید تصور کنید که خیلی به مطبوعات خوش می گذرد...
مطبوعات هم صدا دارند، هم پژواک... جدا؟ نمیدانستیم!
روسیه هیچ سنخیتی با مسکو ندارد. اندیشه روس در جلدی سخت خارج میشود. هم سلامتی هست و هم پزشک اما تا دلتان بخواهد گورستان داریم.»
کتاب «به سلامتی خانمها» اثر آنتون چخوف کتابی است که خواننده ایرانی با خواندن آن حتا اگر اشرافی بر دیگر آثار چخوف هم نداشته باشد، میتواند به درک درستی از نگاه چخوف به جامعه ای که در آن میزیسته، برسد.
کتاب « به سلامتی خانمها، ۱۰۰ داستان و طنز کوتاه» با ترجمه حمیدرضا آتشبرآب و بابک شهاب در ۳۶۸ صفحه در تیراژ ۱۰۰۰نسخه به قیمت ۳۶۰۰۰ تومان از سوی نشر ماهریس منتشر شده است.
نظر شما